خانوم دکتر: من نمی دونستم ستاره ها هم می میرن.
سامان: همه شون می میرن. خیلی از ستاره هایی که ما الان داریم می بینیم، شاید میلیونها سال پیش مردن. ولی ما به خاطر مسافتی که باهاشون داریم، هنوز داریم اونا رو می بینیم.
خانوم دکتر: یعنی اینقدر دورن؟
سامان: خیلی دور . . . خیلی نزدیک. وقتی با دنیای خودمون مقایسه کنیم، خیلی دورن. اما اگه با کهکشانهای دیگه مقایسه کنیم، تازه می فهمیم چقدر به ما نزدیکن و ما خبر نداریم...
«خیلی دور، خیلی نزدیک»
پ.ن: و ما خبر نداریم...
.......
خبر نمیخوایم داشته باشیم! به زور میخوایم خبر نداشته باشیم.
به نظرم بهترین فیلمی بود که امسال دیدم... حالا من که جشنواره رو نرفتم ببینم چه خبر بوده...
من بعضی وقتا این خیلی نزدیک بودنش رو حس میکنم... حرف زیاد است...
:) من این یکی فیلم رو دیدم ! :)
به قول نرگس، حرف در این باب زیاد است و بحث از آن هم بیشتر... ولی اگر فقط بخوای فیلم رو نقد کنی، باید بگم که قشنگ بود... اون ظرافتی که کارگردان به خرج داد و تا آخرش سامان رو نشون نداد از همه اش قشنگ تر بود... و اون صحنه های آخر، توی ماشین... می تونست بهتر گرفته بشه ولی بازم خوب بود ;)
پی نوشتت همه چیزی بود که می شد گفت.